فصـل دوم : ریشه های انقلاب اسلامی
فصـل دوم : ریشههای انقلاب اسلامی گفتار اول : ریشههای مکتبی و عقیدتی انقلاب اسلامی گفتار دوم : ریشههای تاریخی و تجربی انقلاب اسلامی گفتار سوم : عوامل پیدایش وضعیت انقلابی در ایران [66] [67] مقدمه پس از شناخت مختصری از ماهیت انقلاب اسلامی، نوبت به بخش دو
فصـل دوم : ريشههاي انقلاب اسلامي
گفتار اول : ريشههاي مكتبي و عقيدتي انقلاب اسلامي
گفتار دوم : ريشههاي تاريخي و تجربي انقلاب اسلامي
گفتار سوم : عوامل پيدايش وضعيت انقلابي در ايران
[66] [67]مقدمه
پس از شناخت مختصري از ماهيت انقلاب اسلامي، نوبت به بخش دوم عنوان درس، يعني ريشههاي آن ميرسد. در واقع قسمت اصلي و هدف اساسي اين درس هم شناخت همين ريشههاست. امّا قبل از اين كه به ريشههاي انقلاب اسلامي بپردازيم، بايد بحث مختصري در مفهوم ريشهها داشته باشيم تا منظور از كلمه ريشه مشخص شود. در اين زمينه، هم ميتوان مفهوم لغوي و اصطلاحي ريشه را در علوم اجتماعي مورد بحث قرار داد و هم به نظر برنامهريز و مقنّن در مصوبات شوراي عالي برنامهريزي مراجعه كرد.
ريشه در لغت به معناي بيخ، اصل، بن، بيخ هر چيز، اصل هر چيز، اصل و بنياد آمده (1) و به اين مفهوم است كه چيزي را ريشهيابي كردن تا به سرچشمه و منشأ آن رسيدن. از اين نظر ريشههاي انقلاب اسلامي در واقع اشاره به سرچشمههاي واقعي و علل موجبه انقلاب اسلامي است و بايد منشأ آن را بررسي كرد.
در اصطلاح علوم سياسي هنگام بحث از يك موضوع، هم ميتوان به توصيف و تشريح آن پرداخت و هم ميتوان آن را علتيابي كرد و توضيح داد. كار اوّل را تحت عنوان توصيف (2) و وقايعنگاري و تشريح وضع موجود شئي، و عمل دوم را تبيين (3) و ــــــــــــــــــــــــــــ1. ر. ش. به: علي اكبر دهخدا لغتنامه، (تهران: دانشگاه تهران، 1342)، شماره مسلسل 88، شماره حرف ر بخش اوّل، ص 277، ستون سوم و نيز: دكتر محمد معين، فرهنگ فارسي، (تهران: اميركبير، چ 8، 1371)، ج دوم، ص 1705.
.noitpircsiD ..
.noitanalpxE ..
[68]پيدا كردن چرايي آن مينامند. بحث اوّل به هستها ميپردازد و بحث دوم به چرايي و علت هستها.
اين دو مسأله در بحث از انقلاب نيز صدق ميكند و از دو منظر ميتوان به انقلاب نگريست: يكي پرداختن بهسير حوادث و وقايعنگاري وفرايندانقلاب وديگري جستجوي علت يا علل آن. ديدگاه اوّل به تاريخ انقلاب ميانجامد و مجموعهاي از وقايع است كه دادههاي آن هيچ گاه سخن نميگويند، بلكه ميبايست تعبير و تفسير شوند. ديدگاه دوم به نظريهپردازي انقلاب منجر ميشود كه آن هم نميتواند موقعيتهاي تاريخي را به طور تمام تصوير كند و كليّت و تماميّت تاريخي را درهم ميشكند. بر همين اساس، عقيده بر اين است كه شمّ علم اجتماعي از تركيب تئوري و تاريخ به دست ميآيد و مبحث انقلاب از بهترين مباحث براي تلفيق تئوري و تاريخ است. (1) براي ريشهيابي انقلاب اسلامي نيز بهتر است با تركيب ديدگاه تاريخي و ديدگاه نظريهپردازي وارد بحث شد.
از سوي ديگر، غالب نويسندگان، ريشهيابي انقلاب اسلامي را به معناي يافتن علل انقلاب اسلامي (2) و يا ارايه چارچوب نظري مطلوب جهت تبيين انقلاب اسلامي (3) تلقي كردهاند. شهيد مطهري پس از تعريف انقلاب (به طور مطلق)، ريشهيابي انقلاب را به منزله شناخت عوامل نارضايتي و شناخت آرمان مردم ميداند. (4) با توجه به اين كه علتيابي انقلاب معادل ريشههاي انقلاب معني شده است، در بحث ريشههاي انقلاب اسلامي بايد چرايي انقلاب را بررسي كرد.
يكي از پرسشهاي اساسي پيرامون هر پديده، سؤال از چرايي آن است (5) كه اين امر در مورد انقلاب اسلامي نيز صادق است و از آنجا كه انقلاب از نوع حركت و تغيّر (نه كون و فساد) است، (6) شروع آن احتياج به يك عامل خارجي دارد (7) كه منشأ حركت ــــــــــــــــــــــــــــ1. حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي، پيشگفتار.
2. صادق زيباكلام، پيشين ، ص 23.
3. منوچهر محمدي، پيشين ، ص 18.
4. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 24.
5. محسن غرويان، درآمدي بر آموزش فلسفه استاد مصباح يزدي، (قم: انتشارات شفق، 1372)، ص 17.
6. محمد تقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 347.
7. فردريك چارلز كاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه امير جلالالدين اعلم و ديگران (تهران: سروش، 1362)، ص 357.
[69]يا علت فاعلي ناميده ميشود. از اين نظر، بين انقلاب به عنوان يك پديده اجتماعي و علت يا علتهاي آن رابطه تنگاتنگ وجود دارد و انقلاب، هم تابع نظام علّي و معلولي است.
معروفترين تقسيمبندي كه از علت وجود دارد، تقسيم علت به مادي، صوري، فاعلي و غايي است; علت مادي زمينه پيدايش معلول و در واقع عناصر تشكيل دهنده معلول است، علت صوري فعليت و صورت خاصي است كه در ماده پديد ميآيد و به آن آثار و تعيّن خاص ميبخشد، علت فاعلي عامل پديده آورنده معلول و در واقع منشأ حركت و دگرگونيهاست و مراد از علت غايي نيز انگيزه فاعل براي انجام آن كار است. (1) بدين ترتيب، علت به لحاظ زماني و منطقي همواره مقدّم بر معلول است و عدم آن به منزله عدم وقوع انقلاب تلقي ميشود.
در حوزه علوم اجتماعي نيزانقلاب يك عمل تاريخي است كه بر جامعه و تاريخ اثر ميگذارد و سه بُعد يا مشخصه عمده دارد كه به نوعي همان علتهاي انقلاب است; (2) اولاً انقلاب تابع روابط علّي و معلولي است (فاعل دارد)، ثانياً هدف و غايت دارد (علت غايي) و گذشته و آينده را به هم پيوند ميدهد و ثالثاً جنبه اجتماعي دارد و زمينه آن در جامعه بايد وجود داشته باشد (علت مادي). اين ابعاد و مشخصات به گونه ديگري در علل سه گانهاي كه ارسطو براي انقلابها ذكر ميكند، وجود دارد; (3) يكي، انديشهها و احساساتي كه زمينه ذهني افراد را براي انقلاب آماده ميكند، دوم مقصود از انقلاب كه همان علت غايي است و سوم، علل و مبادي آشوبهاي سياسي كه معادل منشأ حركت است.
بر اساس اين بحث نظري كه هنوز هم معتبر است، اولين و مهمترين ريشه و زمينه هر انقلابي، زمينههاي فكري و ذهني آن است و اين با تفكر اسلامي كه منشأ تحولات اجتماعي را تغيير در فكر و انديشه ميداند، (4) تطابق و همخواني دارد. اين مسأله را ــــــــــــــــــــــــــــ1. رجوع شود به: محسن غرويان، پيشين، صص 152ـ151.
2. محمدباقر صدر، تفسير موضوعي سنتهاي تاريخ در قرآن، ترجمه جلال الدين موسوي (قم: انتشارات اسلامي، بيتا)، صص 155ـ151 اين كتاب با عنوان و مشخصات ديگري نيز به چاپ رسيده است: سنتهاي اجتماعي و فلسفه تاريخ در مكتب قرآن، ترجمه حسين منوچهري، (تهران: مركز فرهنگي نشر رجاء، 1369).
3. ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت (تهران: اميركبير، چاپ چهارم، 1364)، صص 206 ـ 205.
4. رجوع شود به: مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، صدر، پيشين، و نيز محمدتقي مصباح، پيشين.
[70]ميتوان تحت عنوان عوامل و زمينههاي ذهني انقلاب ياد كرد كه به چند بخش قابل تفكيك است.
بخشي از ذهنيت و پيشينههاي ذهني افراد جامعه، مربوط به باورها، اعتقادات و ارزشهاي پذيرفته شده مردم است كه به عنوان مسلّمات و بديهيات مفروض، آنها را پذيرفتهاند و در رفتارهاي سياسي ـ اجتماعي خود از آنها الهام ميگيرند. اين مسلمات و مفروضات را در مورد انقلاب هم بايد در نظر گرفت كه ما تحت عنوان ريشههاي مكتبي و عقيدتي انقلاب اسلامي مطرح كردهايم.
انقلاب اسلامي در ميان ملت و در كشوري ظهور يافته كه اكثريت قاطع آن معتقد و متدين به اسلام و عمدةً پيرو مذهب شيعه هستند. بنابراين مهمترين منبع الهام را بايد در متون و مفاهيم و نصوص ديني و مذهبي مردم جستجو كرد و تعبيرها و مفاهيم اسلامي كه ملت را به دخالت در سرنوشت سياسي ـ اجتماعي خود و ورود در صحنه انقلاب فرا ميخواند، مشخص نمود; زيرا اعتقاد به اسلام و تشيع، صرف يك عقيده ذهني و نظري نيست و آثار و تبعات آن در رفتارهاي سياسي ـ اجتماعي مردم ظاهر ميشود.
بخش ديگري از ذهنيت جامعه ممكن است مربوط به تاريخ و هويت تاريخي و افتخارات و سوابق درخشان هر ملت باشد كه موجب اتّصال آن ملت به گذشته تاريخي خود ميشود و باعث ميشود كه ملت به پشتوانه تاريخ و با نگاه به آينده، افتخارهاي گذشته خود را تجديد كند و به ارضاي حس هويت خواهي خود بپردازد. ريشههاي تاريخي و تجربي انقلاب اسلامي، اين بخش از زمينههاي ذهني را پوشش ميدهند كه در واقع پروندهها و سوابق انقلابي و هويت انقلابي ملت ما را شامل ميشود.
ملت در ذهن خود، موفقيتها و افتخارهاي گذشته و شرايط زماني قبل را با وضع حال خود مقايسه ميكند و در حسرت اعتلاي گذشته و به منظور تجديد همان افتخارهاي دست به انقلاب ميزند و هويت انقلابي و تاريخي خود را بروز ميدهد.
[71]حال اين، هويت و تجربيات گذشته، هم ميتواند مستند به همان مبادي مكتبي و اسلامي باشد و يا فقط جنبه ملّي و تاريخي داشته باشد.
ذهنيت و پيشينههاي فكري مردم از طريق آموزش علوم و معارف بشري از شرايط و مقتضيات روز نيز متأثر ميشود و بخش اكتسابي ذهن را به وجود ميآورد. اين بخش در واقع تفسير كننده و احياء كننده دو بخش پيشين ذهن است و رهبران انقلابي با هوشياري و آگاهانه سعي ميكنند مسلّمات و مفروضات بديهي ذهني و تاريخي ملت را در شرايط جديد باز توليد و باز تفسير كنند و براي ايجاد انقلاب در شرايط حال، ايدئولوژي بسازند.
ايدئولوژي دستورالعملي براي توجيه هدفها و راه رسيدن به آنهاست و تفسيري ساده و روشن از وضع جامعه را به مردم القا ميكند و مردم را جهت تغيير نظام، بسيج ميكند. از اين نظر، ايدئولوژي به مبارزه ملت، جهت و معني ميبخشد و با انتقال معناي مشترك به همه مردم و گروهها، موجب بسيج همگاني ميشود. (1) رهبران انقلابي براي رسيدن به هدف (تغيير نظام) با تعبير و تفسير شرايط عيني جامعه به تقبيح وضع موجود و ترسيم جامعه مطلوب ميپردازند تا مردم را نسبت به حضور در صحنه انقلاب توجيه كنند.
اين بخش از ذهنيات را ما تحت عنوان مباني فكري انقلاب اسلامي مطرح كردهايم كه به نقش رهبران انقلابي و نيز جايگاه اجتهاد شيعه در ارايه ايدئولوژي انقلاب اختصاص دارد و ضمن نفي سلطنت و ايدئولوژيهاي رقيب و ترسيم حكومت اسلامي در قالب ولايت فقيه، به موضوع رهبري و فرماندهي در صحنه انقلاب ميپردازد.
آن چه رهبران انقلابي را به اين استنتاج ميرساند، شرايط و زمينههاي عيني موجود در جامعه است كه تحت عنوان شرايط و عوامل پيدايش وضعيت انقلابي مورد بحث قرار خواهد گرفت. اين عوامل و شرايط عيني در واقع ماده و بهانه انقلاب
ــــــــــــــــــــــــــــ1. حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي، صص 7 و 82.
[72]هستند و مردم را به طور ملموس تحت تأثير قرار ميدهند و به واكنش وا ميدارند. با اين كه اين شرايط و واقعيتهاي عيني تلخ، خود به خود ارزشي ندارند و احتياج به تعبير و تفسير از سوي رهبران انقلابي دارند، اما وجودشان براي شروع انقلاب ضروري است (گرچه كافي نيست) و بايد در متن شرايط سياسي ـ اجتماعي حاكم بر جامعه در سالهاي قبل از انقلاب سراغ آنها رفت. براين اساس ريشههاي انقلاب اسلامي را در چهار عنوان مورد بحث قرار خواهيم داد:
1ـ ريشههاي عقيدتي و مكتبي انقلاب اسلامي كه به مفهوم مباني و مبادي انقلاب در متون و منابع اسلامي مثل كتاب و سنت و سيره معصومين است و در واقع بحث نظري در تفكر و انديشه اسلامي است. اين ريشهها ترجمان ويژگيها و خصايص ويژه انقلاب اسلامي است كه پيش از اين مطرح شد.
2ـ ريشههاي تاريخي ـ تجربي كه به مصاديق تجربي انقلاب در تاريخ شيعه بخصوص طي قرون 13 و 14 هجري ميپردازد و در واقع مهمترين قيامهاي سياسي ـ اجتماعي شيعه را به عنوان مصداقهاي تاريخي همان بحث نظري و سند مبارزاتي ملت ايران مورد مطالعه تجربي ـ تاريخي قرار ميدهد. اين بحث نشان ميدهد كه ملت ايران در كنارِ داشتنِ مبانيِ نظريِ قيام و انقلاب در متون و منابع خود، در عمل نيز انقلابي بوده و در شرايط مختلف دست به قيام و انقلاب زده است.
3ـ براي اين كه انقلاب اسلامي به اين تجربه تاريخي و آن مباني نظري مرتبط شود، بايد عامل زمان و مكان نيز به آن اضافه شود. بر اين اساس لازم است به شرايط سياسي ـ اجتماعي پيدايش انقلاب اسلامي يعني زمينههاي عيني و واقعي انقلاب و وضعيت پيش از انقلاب نيز اشاره شود. اين بحث در واقع عوامل و شرايط واقعي پيروزي انقلاب را تشريح ميكند و نشان ميدهد كه در كنار عوامل ديگر، شرايط و زمينههاي سياسي ـ اجتماعي نيز در وقوع انقلاب اسلامي مؤثر بوده و صرف نظريه مكتبي و تجربه تاريخي ملت كفايت نميكرد.
4ـ در كنار همه اين ريشهها و علل كه نفس انقلاب را ايجاد كرد، علتي وجود دارد
[73]كه انقلاب اسلامي رابه اين شكل خاص و به اين سرنوشت ويژه كشاند و موجب شد انقلاب، اسلامي باشد و نظام سياسي پس از آن، نظامي ولايي و مكتبي. اين بحث مربوط به مباني فكري انقلاب اسلامي است كه به انديشه و تفكرانقلاب اسلامي به عنوان علل صوري و غايي آن ميپردازد. در واقع انقلاب اسلامي با اين شرايط و عوامل نو، نمونه جديدي از انقلاب در تفكر شيعي (براساس نظريه شيعه و با توجه به تجربه تاريخي قيامهاي شيعه) است و به نوعي در تداوم تفكر اصولي و تاريخي شيعه ميباشد. در اين فصل و فصلهاي بعدي سعي ميكنيم چشماندازي به ريشههاي انقلاب اسلامي بر اساس اين چهار نگرش داشته باشيم.
[74] [75]